کل نماهای صفحه

۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه

ویولت و ویتا ( دوران کودکی و نوجوانی ) بخش 1



داستانی که در ادامه ذکر می کنم شرح حال دو زن عاشق است که تحت فشارهای اطرافیان ناخواسته از هم جدا شدند. آنها هر دو به طبقه اشراف انگلستان تعلق داشتند، هر دو شاعر و نویسنده بودند، هر دو جذاب و خوش سیما بودند و هر دو از حس زیبایی شناختی والایی برخوردار بودند.
ویتا سکویل وست، شاعر و نویسنده انگلیسی در 9 مارچ 1892 در شهر کنت به دنیا آمد. اگرچه به طبقه اشراف تعلق داشت ولی مادربزرگش یک رقاص کولی از دیار عشق و موسیقی، از سرزمین زیبای اندلس بود و ویتا خود همواره به آن خون کولی که در رگهایش تعلق داشت بیشتر می نازید تا نسبنامه خانوادگی اش که قدمت 1000 ساله داشت. او ادیبی توانا بود که با چهره های پر آوازه ای همچون ویرجینیا وولف، تی.اس. الیوت و ای.ام.فورستر معاشرت داشت. او تنها چهره ادبی است که طی تاریخ نود ساله جایزه معتبر "هاتورندن" Hawthornden Priz توانسته است بیش از یک بار برنده این جایزه گردد. اولین بار در سال 1926 به خاطر مجموعه شعری بسیار زیبا و خلاقانه اش با نام "سرزمین" The Land این جایزه را به خود اختصاص داد. بار دوم در سال 1933 به خاطر مجموعه دیگرش با عنوان "چکامه های جمع آوری شده" Collected Poems برنده شد. او در سالهای 1926 و 27 دو بار به ایران سفر نمود و حاصل این دو سفر، دو سفرنامه دل انگیز و صمیمی به نامهای "مسافر تهران" و "12 روز سفر به سرزمین بختیاری" می باشد که هر دو به فارسی ترجمه و توسط نشر نی منتشر شده اند. او با ویرجینیا وولف رابطه ای صمیمانه و طولانی داشت و خانم وولف، کتاب وزین و جاودانه "اورلاندو" را برای او و بر اساس شخصیت او نوشت.
ویولت کپل رمان نویسی که به هر دو زبان انگلیسی و فرانسه می نوشت در 6 جون 1994 در لندن زاده شد. اگرچه او نیز اشرافی بود ولی مادرش آلیس کپل معشوقه شاه ادوارد هفتم بود. ویولت ل*ز*ب*ی*ن*ی بسیار صادق و شجاع بود و همانطور که خواهیم دید به خاطر عشقش یک تنه در برابر خانواده و اجتماع مقاومت نمود. آثار ادبی او شیوا، کنایه دار و کوتاه است و از لفاظی های بی مورد پرهیز نموده است. برتر از همه، نامه های گرم و بی نظیر او به ویتا می باشد که در شمار بهترین نامه های عاشقانه دنیا قرار دارند. گزیده ای از این نامه ها پس از درگذشت او با عنوان "ویولت به ویتا" Violet to Vita به چاپ رسید. نامه های عاشقانه ویتا به ویولت از بین رفته اند، اما در عوض ویتا از خود یادداشتی 90 صفحه ای در مورد عشقش به ویولت بر جای گذاشت که پس از مرگش، پسرش آنرا یافت و منتشر نمود. به علاوه نامه های ویتا به ویولت که در سنین میانسالی و کهولت نگارش یافته اند بر جای مانده است و نشان می دهند که این عشق هرگز از بین نرفته است. من آن یادداشت و شماری از نامه ها را دارم و آنچه در ادامه ذکر می کنم بیشتر بر اساس همین آثار بر جای مانده از این دو عاشق به علاوه یادداشتهای روزانه ویتا و اتوبیوگرافی ویولت کپل با عنوان "به اطراف نگاه نکن" Don't Look Round می باشد.


زمستان 1904 بود. ویتا به دیدار همبازی اش رفت که پایش شکسته بود. ویولت کپل آنجا حضور داشت. او قبلا ویتا را در مدرسه دیده و به او علاقمند بود. این اولین فرصتی بود که نگاهش با نگاه او تلاقی می کرد، مدتها منتظر فرصتی بود که بتواند سر صحبت را با آن دختر گوشه گیر باز کند و حال به آن دست یافته بود. لذا در مورد گلهای موجود اتاق اظهار نظر نمود ولی آنگاه که از ویتا نظرش را جویا شد، ویتا پاسخ نداد. ویولت تازه متوجه شد که ویتا به سخنان او گوش نمی داده است. او رنجیده شد ولی بعدا از مادرش خواست ویتا را به صرف چای دعوت کند و در کمال شگفتی ویتا دعوت را پذیرفت. ویتا به منزل کپلها رفت و ساعتها در حالی که بر نیمکت کنار بخاری نشست بودند با هم گفتگو کردند، از اجدادشان گفتند و از سفرهایشان، علایقشان، سلایقشان و خیلی موضوعات دیگر. بعدها ویتا نوشت: "خیلی عجیب بود، من که بدترین شخص در دوستیابی بودم، بصورت آنی یا تقریبا آنی در دوستی با ویولت صمیمی شدم. دقیق بگویم دومین باری بود که همدیگر را می دیدیم... " او سپس می نویسد که چطور وقتی می خواست برود ویولت در راهرو نیمه تاریک، او را بوسید. ویتا به خانه برگشت و آن شب در حمام ترانه ای درمورد این رابطه و این دوست جدیدش سرود. تقریبا 50 سال بعداز این واقعه ویتا در نامه ای برای ویولت در مورد این سرآغاز دوستی شان می نویسد که چطور آن روز مانند یک ورد افسونگری با خود تکرار می نموده که "من یک دوست پیدا کردم... من یک دوست پیدا کردم" زیرا قبل از آن با کسی دوست نبوده است.

۲ نظر: