اواخر سال 1917 بود. تقریبا یک سال از تولد آخرین فرزند نیکولسونها می گذشت. هارولد بر ویتا فاش ساخت که وقتی در سفر بوده با یکی از کارمندان سفارتخانه رابطه برقرار نموده است. او اظهار داشت که قبل از ازدواج با ویتا با افرادی از جنس خودش رابطه داشته است، اما این اولین باری است که گس از ازدواج به چنین رابطه ای مبادرت ورزیده است. ویتا اگر چه خود تمایلات همجنسگرایانه داشت تا آن زمان هیچ فکر نمی کرد در میان اطرافیانش کسانی با چنین گرایشی یافت شوند. او همواره فکر کرده بود خودش یک استثنا است و سعی کرده بود نسبت به این تمایلات بی اعتنا باشد. او تن به ازدواج با یک مرد داده بود، تن به ایجاد رابطه ای که از آن هیچ لذتی نمی برد. همواره سعی کرده بود عشق و کشش شدیدی که از اوایل نوجوانی نسبت به ویولت داشت را در خود سرکوب سازد و حال می دید این تنها خودش نیست که چنین احساس می کند بلکه همسرش نیز چنین تمایلاتی دارد. برایش زیاد مهم نبود که هارولد خیانت کرده بود بلکه خیلی راحت او را بخشید، اما اظهار داشت که دیگر هیچگاه با او معاشقه نخواهد کرد. آن هنگام هارولد زیاد اهمیت نداد چون تصور می کرد ویتا عصبانی و همینکه خشمش فروکش کند بار دیگر حاضر به معاشقه خواهد شد. ویتا که پس از ازدواج سعی کرده بود با ویولت ارتباطی کمرنگتر برقرار نماید، دوباره تلاش نمود به این اولین دوستش نزدیکتر شود. ویولت به وجد آمد. در طول آن زمستان به ویتا نامه می نوشت و او را ترغیب می کرد تا از همه چیز و همه کس دل بکند و آزاد و کولی وار زندگی کند، چون روحیه او چنین حیاتی را می طلبدروزی به ویتا تلفن کرد و گفت دوست دارد برای دو هفته ای به خانه ویتا بیاید. ویتا با اینکه بسیار مشغول بود پذیرفت. ماه آوریل 1918 بود که ویولت به منزل ویتا آمد. ویتا نمی دانست چطور باید او را سرگرم سازد. با وجود آن کشش شدیدی که از همان دوران کودکی میان آنها وجود داشت، علایق و سلایق آنها از بعضی لحاظ بسیار متفاوت بود. روزها ویتا معمولا در باغ مشغول بود، او عاشق گرورش گل و گیاه بود، در حالیکه ویولت به آن هیچ علاقه نشان نمی داد، لذا غالب اوقات به لندن می رفت، اما عصرها برمی گشت و شب را خانه ویتا می ماند. 18 آوریل بود، پنج روز از آمدن ویولت می گذشت. آن روز ویتا برای اولین بار شلوار مردانه پوشید تا موفع کار در باغ راحتتر باشد. در آن زمان پوشیدن شلوار در میان زنان مرسوم نبود و با پوشیدن آن، ویتا همانطور که خودش نوشته است روحیه ای وحشی پیدا کرد. او در جنگل و مزارع می دوید، از حصارها و درختان بالا می رفت، از روی پرچین ها می پرید، او احساس پسرکی مدرسه ای را داشت که در یک روز تعطیل برای تفریح و بازی رها شده باشد. اگرچه این کارها با روحیه ویولت سازگار نبود ولی عاشقانه او را همراهی می کرد. ویتا می گوید: «او [ویولت] به ندرت با من حرف می زد اما نگاهش را از من بر نمی داشت و در اوج آن فیض و نعمت فراوانم ملتفت شدم که تمام آن زیرموج قدیمی و آن احساساتی که همیشه در مورد او داشتم خیلی قویتر از همیشه بازگشته است.»
آن شب آنها تنها با هم شام خوردند و پس از آن تا پاسی گذشته از نیمه شب با هم صحبت کردند. در واقع بیشتر ویتا گفت و ویولت گوش سپرد. ویتا از احساساتی پرده برداشت که پیش از آن برهیچ ذی نفسی فاش نکرده بود. از تمایلات همجنسگرایانه اش سخن گفت، آنچنان صادقانه و به قدری صمیمانه که پیش از آن با هیچکس چنین صادقانه و صمیمانه نگفته بود و حتی هیچوقت پیش از آن، چنان صداقتی با خودش هم نداشت. پس از آن ویولت از دلباختگی درازمدتش سخن گفت، از اینکه چطور همیشه به او عشق ورزیده است و آنگاه دست دوستش را در دست گرفت و بر انگشتان خود ویتا دلایل عشق ورزیدن به او را برشمرد. ویولت جامه ای از مخمل قرمزرنگ در برداشت، که با یاری بوی خوشش، او را چون گل سرخ دوستداشتنی ساخته بود . صدای دلپذیر و عمیق او همراه با لطافت سرانگشتانش هنگام ابراز عشق، ویتا را سرمست ساخت، نتوانست در برابر آن همه دلربایی مقاومت کند و لبهای او را بوسید. ویولت خونسرد بود، تنها اظهار داشت که دیروقت است و باید به رختخواب برود. آنگاه بلند شد و به اتاقش رفت. ویتا با فانوس او را دنبال نمود و در اتاق ویولت پس از آنکه فانوس را خاموش کرد دوباره او را بوسید، در کنارش دراز کشید و او را در آغوش گرفت. ویولت به خواب رفت اما ویتا تا صبح بیدار ماند، اگرچه چیزی به سپیده دم نمانده بود.
کل نماهای صفحه
۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه
ویولت و ویتا (دوران رابطه سافویی) 1
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام. خوشحال ميشم وقتي مي بينم، باز هم فرد جديدي به خوندن درد و دل هاي من رو مياره. بر خلاف دنياي حقيقي كه خالي از يك گوش شنواست. نمي دونم چه كسي به شما در مورد رياضي شريف گفته، چون من به كسي در اين مورد چيزي نگفتم. اصولا جرات نمي كنم اطلاعاتي در مورد رشته و دانشگاه خودم همزمان به كسي در اينترنت بدم، چون به سرعت شناسايي ميشم و مخصوصا اين كه ورودي هاي ارشد و بالاتر انگشت شمار هستند. من رياضي نميخونم اما يكي ديگر از رشته هاي علوم پايه رو دنبال مي كنم. دوران ارشد ورودي 85 بودم اما در هيچ كدوم از دو مقطع پيشين دانشجوي شريف نبودم و الان هم نيستم. حتما در موقعيت بهتر بيشتر آشنا ميشيم اما اين جا بيشتر از اين نمي تونم بگم، دولت از طريق اينترنت هم جنسگراهاي زيادي رو به دام انداخته.
پاسخحذفسر فرصت مطالب وبلاگتون رو مي خونم. ممنون كه براي نوشته هاي من وقت گذاشتيد و خواهيد گذاشت.